اگر به یاد داشته باشید، آخرین قسمت از فصل اول سریال سیلو با خروج ژولیت از سیلو و اتفاقی غیر معمول، یعنی زنده ماندن یک شخص پس از خروج از سیلو تمیز نکردن سنسور ثبت تصویر بیرون سیلو به پایان رسید. جایی که با دور شدنش از سیلو، نمایشگر واقعیت افزوده کلاه او نیز از کار افتاد و او با فضای واقعی دنیای بیرون رو به رو شد. در واقع مخاطبان سریال نیز برای اولین بار به طور قطعی فضای واقعی دنیای بیرون سیلو را دیدند و شک و گمان ها میان سرسبز بودن و یا ویرانگی آن به پایان رسید. هرچند که درباره سمی بودن یا نبودن فضای آن و دلیل مرگ مرگ افراد پس از خروج از سیلو همچنان شک و شبهه وجود دارد و قسمت عمده ای از حس تعلیق سریال را تشکیل می دهد.
⚠️ هشدار اسپویلر: در ادامه بخش هایی جزئی از سریال اسپویل شده است.
شروعی تکاندهنده و غمانگیز
در پایان فصل اول با نمای هلی شات دوربین مشخص شد که تنها یک سیلو وجود ندارد و سیلو های دیگری نیز در تپه های کنار هم وجود دارند. در همین راستا، قسمت اول فصل دوم با تصاویری خاموش و هولناک آغاز میشود. ژولیت اکنون به سیلوی دیگری میرسد. جایی که تنها بقایای ساکنان آن، اسکلتهایی هستند که زمین را پوشاندهاند. سکانس ورود جولیت به این سیلو، همراه با صحنههایی از اجساد و ناامیدی مطلق، بهطرز بینظیری وحشت و تنهایی را به نمایش میگذارد.
داستانی در دو جبهه
فصل دوم با تمرکز همزمان بر دو خط داستانی پیش میرود. در یک سو، جولیت در سیلوی جدید تلاش میکند تا زنده بماند و معنای اتفاقات اطرافش را بفهمد. او با مردی اسرارآمیز به نام «سولو» (با بازی استیو زان) روبهرو میشود که بهتنهایی سالها در این سیلو زندگی کرده است. رابطه بین این دو، حس بیاعتمادی و تهدید را به داستان اضافه میکند.
در سوی دیگر، سیلوی اولیه (سیلو ۱۸) نیز از درون در آستانه فروپاشی قرار دارد. شورشهای داخلی، مردم را علیه مقامات سرکوبگر متحد کرده است و جولیت بهعنوان نمادی از امید و مقاومت در میان مردم به یک قهرمان تبدیل شده است. این دو جبهه بهخوبی نشان میدهند که چگونه انتخابهای فردی میتوانند سرنوشت جمعی را رقم بزنند.
علاوه بر آن، داستان هرچه جلوتر می رود سوالات بیشتر و ابهامات جدید برای مخاطبان ایجاد می کند و تقریبا پاسخی نیز برای ابهامات و سوالات قبلی به همراه ندارد. به عبارتی دیگر، داستان در جهت پیچیده تر و مبهم تر شدن برای مخاطبان پیش می رود و فعلا به جای آنکه پاسخ معما های شکل گرفته گذشته را بدهد، تلاش می کند ابهامات را روی هم انباشته کند تا داستانی پیچیده و پخته را در نهایت برای مخاطبانش رقم بزند.
ریتم کندتر، شخصیت های عمیق تر
در فصل دوم نیز یکی از مشکلات فصل اول همچنان به چشم میخورد. اینکه سریال در فصل اول، با ریتم بسیار خوب و هیجانی شروع شد و در ادامه شاهد افت ریتم و روایت کندتر بودیم. با نزدیک شدن به قسمت های پایانی دوباره حس هیجان و تعلیق ریتم سریال را تندتر می کرد. در فصل دوم نیز دقیقا به این شکل است. گویا سازندگان سریال یا نمی خواهند و یا نمی توانند تعادل خوبی در روایت داستان داشته باشند.
البته ریتم سریال را میتوان قربانی ارتباط های بهتر و شخصیت پردازی های عمیق تر بین بازیگران دانست. در فصل دوم، بازیگران مختلف نقش های کلیدی تر و تاثیرگذار خود را دارند و تنوع بیشتر افرادی که قرار است نقش های مهم و تاثیرات اساسی بر داستان داشته باشند، و در کنار آن ورود چند شخصیت جدید به داستان نیز از نقاط مثبت آن است. در واقع قرار نیست یک نفر یا تنها چند نفرِ محدود کل سریال را پیش ببرند.
با نزدیک شدن به قسمت های پایانی و به ویژه در اپیزود نهایی این فصل، اتفاقات بسیار مهم تری رقم میخورد و همانطور که گفتیم ریتم سریال سریع تر می شود و زمینه سازی های لازم برای حس کنجکاوی مخاطبان و منتظر ماندن برای فصل سوم و چهارم را رقم می زند.
محیط تکراری، فضاسازی جدید
یکی از مهمترین ویژگیهای «سیلو» طراحی صحنه و محیطهای خفقانآور آن است. سیلوها بهعنوان مکانهایی بسته، زیرزمینی و منزوی طراحی شدهاند که حس اسارت و تنهایی را بهشدت به بیننده منتقل میکنند. دیوارهای فلزی و قدیمی، نور کم، راهروهای تنگ و بیپایان، و صدای اکوهایی که در پسزمینه میپیچند، همگی کمک میکنند این فضای محدود بهطرز خاصی واقعی به نظر برسد.
البته تصویر ها و محیط های تکراری در فضای سیلو کمی حوصله سربر شده بود که با ورود ژولیت به سیلوی متروکه شماره 17 فضای جدیدی خلق شد تا داستان علاوه بر دو جبهه متفاوت، در دو محیط مجزا و متفاوتی هم پیش برود. در سیلوی جدید، حس خفقان حتی بیشتر هم میشود، چرا که سیلو بهنظر متروکه و مرده میرسد. اسکلتها و ویرانههایی که در محیط پراکنده شدهاند، به حس وحشت و تنهایی عمق بیشتری میبخشند.
نورپردازی هم کاملاً با داستان هماهنگ است. نورهای مصنوعی و زردرنگی که از لامپهای فلورسنت و چراغهای قدیمی ساطع میشوند، فضای تیره و افسردهکنندهای درست کرده و حس مصنوعی بودن زندگی در سیلو را تقویت میکنند و بیننده دائماً به یاد میآورد که شخصیتها از نور طبیعی خورشید محروماند.
تیم سازنده در توجه به جزئیات صحنه سازی نیز بسیار خوب عمل کرده. اگر از آن دسته بینندگان مشتاق و تیزبین باشید، با توجه کردن به برخی جزئیات که ممکن است در نگاه سطحی از نظر پنهان باشند و اشاره مستقیمی به آنها نمیشود، میتوانید پیشبینی دقیقی نسبت به برخی وقایع آینده و پاسخ برخی معما ها را به دست بیاورید.
برای مثال در اسناد و نقاشی هایی که ژولیت در سیلوی دوم کاوش میکند میتوان فهمید بنیانگذاران سیلو 6 نفر هستند. یا اینکه ساختار لباس های مخصوص خروج از سیلو با چه ساختاری و با چه هدفی ساخته شده اند.
یا در سکانس پایانی آخرین قسمت که داستان از خط زمانی و مکانی سیلو ها خارج می شود، کاریکاتور هایی در دیوار کافه کنگره، به سیاست های رییس جمهور های اسبق کشور آمریکا طعنه می زند و غیر مستقیم پای سیاست های این کشور را به داستان سریال باز میکند. (هرچند که این مورد خارج از محتوای کتاب های مرجع اقتباس سریال است و تصمیم سازندگان برای ایجاد تغییرات کلیدی در داستان اصلی مجموعه رمان سیلو را نمایان میکند.)
به طور کلی، خیلی از چیز های ریز و به ظاهر کم ارزش در فضای این سریال که ممکن است در نگاه اول تنها برای پر کرردن فضای سریال به نظر برسند، میتوانند تاثیر مهمی در ادامه ماجرا ها داشته باشند.
کمی دور از رمان های اصلی
می دانید که سریال اقتباسی بر سه گانه پرفروش سیلو با عناوین Wool و Shift و Dust نوشته “هیو هوی” است. اما سازندگان سریال با هماهنگی و صحبت هایی که با نویسنده رمان داشته اند تغییراتی در داستان آن به وجود آورده اند. به برخی شخصیت ها به شکل سطحی تر از داستان اصلی و به برخی از آنها نیز عمیق تر از آنچه که در رمان است پرداخته شده.
در خط داستانی سریال نیز تغییرات زیادی صورت گرفته. برخی ابهامات در کتاب اصلی وجود ندارد اما در سریال برای ایجاد حس تعلیق و کنجکاویِ بیشتر به داستان اضافه شده است. در طرف مقابل اما جزئیات زیادی از داستان حذف شده تا واقعیت های پشت پرده سیلو زودتر نمایان شود.
به نظر می رسد تمامی این موارد برای تغییر در ریتم روایت داستان و جذب مخاطبان بیشتر صورت گرفته است. چرا که سیلو به خودیِ خود، روایت کندتر و اکشن های کمتری نسبت به داستان های مشابه و سریال های رقیب مانند SnowPiercer دارد و با پرداخت بیشتر به جزئیات، اوضاع می توانست از این بدتر هم بشود.
پیشبینی فصل سوم
گفتیم که سکانس پایانی آخرین قسمت فصل دوم، داستان را از خط زمانی و مکانی سیلو ها کاملا خارج کرد. سریال وارد دنیایی شبیه به دنیای امروزی ما شد و نمای ساختمان ها و تصویر کنگره آمریکا و کافه ای را نشان داد که کاملا میتوانید از آن فهمید که در فصل سوم قرار است با فلش بک اساسی به سمت تاریخچه و دلایل ساخت سیلو ها برویم.
همچنین مشخص شد که سازندگان سریال تمرکز را از ساختار اجتماعی درون سیلو ها خارج کردند و قرار است با ادغام احتمالا مباحث سیاسی، تغییرات گسترده تری نسبت به داستان اصلی رمان های سه گانه سیلو را در سریال ایجاد کنند. این ماجرا، پیشبینی ماجرا های آینده را دشوار می کند و روایت را در وضعیت تعلیق بیشتری قرار میدهد.
🏅 امتیاز پیکماتیک: 80
فصل دوم سیلو ریتم روایت نامتعادلی در قسمت های مختلف را تجربه می کند و فضای سیلو جدید هم با وجود تمام تفاوت هایش، باز هم محیط تکراری و حوصله سربری دارد. با همه اینها، داستان به حدی خوب پخته شده و به بلوغ رسیده است که حس هیجان و کنجکاوی برای دنبال کردن قسمت ها و منتظر ماندن برای اتفاقات پیش رو در فصل سوم را برای مخاطبان به همراه آورده است.